بعضی از مکانها در خانه و وسایل، میم مالکیت مامان را گرفتن ،انگار هر وقت مامان را گم میکنم، میدانم کجا پیداش کنم یا وسایلی که مال اوست مثل کتاب مامان ، گلدان مامان، اتاق مطالعه مامان گردنبد مورد علاقهاش . چون هر وقت او را گم کردم پیش آنها پیداش کردم، اینا بدون هیچ سندی مال مامان شدن بدون ثابت کردن به بقیه آن ها مال مامان هستند. چیزهای کوچیکی که برای مامان ارزشش از خیلی چیزها بیشتر است . زندگی مثل افسانهست که فقط یکبار این فرصت را پیدا میکنیم زندگی کنیم، دوست داشته بشیم، دوست بداریم، وابستگی پیدا کنیم. اینها همه معنی به زندگی ما میدهند. زندگی چالش هایی برای تجربه کردن دارد مثل یک بازی هیجان انگیز . برد این بازی با کسی است کهه سعی میکند در لحظه زندگی کند. همه چیز را آسان بگیرد. این جملهها برای نوشتن آسان است اما عمل کردن به آنها بسیار سخت، برای من مثل ریاضی است که درک کردنش بسیار سخت بوده یا برای مامان مثل یک قهوه تلخه که نمیتواند بخورد. برای هرکس درک کردن این ماجرا سخت است شاید تا آخر عمرمان نتوانیم توی لحظه زندگی کنیم و بازی را ببازیم شایدم موفق شدیم و این بازی را برنده شدیم و افسانه زندگی کردنمان را جاودانه کردیم. بچه تر که بودم پشت همین پنجره بازی میکردم، مامان بلند شعر میخواند و من با صدایش میرقصیدم . در خیالاتم صدای مامان رو از عروسکهام میشنیدم. سالها گذشت اما هنوز از پشت پنجره نگاهش میکنم و غرق میشوم. در صدای زیبایش که مولانا میخواند وارد دنیای خاطرهها میشوم. دست از خواندن که بر میدارد کتاب را میبندد و سرش را روی میز میگذارد تا کجای خیالاتش که نمی رود گاهی نیز با خودش حرف میزند و سیر می کند تا… جذابیت باران برای اینه که همیشگی نیست شهر من، برف و باران رو همیشه کم به چشم دیده و وقتی خدا در آسمون رو باز میکنه و بهمون هدیه میده همه اعضای خانواده مامان و بابان خیره میشن به بیرون. حس خوب اون لحظه شون زیباست که غرق شدن توی افکار خودش و با هر قطره افکارشونه که میوفته زمین این روند ادمه داره تا زمانی که باران از خونه خداحافظی کنه و بره و پایان افکارشون بشه.
نقاش، دنیایی در ذهن و دستانش دارد. قدرتی که تمام مشکلاتی که ذهنش رو اشغال کرده، و هزار درد مرضی که احساس میکند در ذهنش زیادی میکند را میتواند با مهارت دستش به زیبایی روی بوم خالی کند و حالش را دگرگون. بعضی وقتا نیازه که به علاقههات بیشتر رسیدگی کنی. روزت رو با کاری که علاقه داری صرف کنی. از دنیای جدی خشن برای چند لحظه بیرون بیای و به دنیای خودت و ذهن خلاقت رجوع کنی . امروز حتی هوا هم به مامان کمک می کرد که به علاقش بیشتر بپردازه.