Hunter

Moose hunting is not a common hunt for the group’s most experienced senior leading this season. The passes must be distributed. Parts of this hunting team have been hunting together here for over 50 years. For over 50 years, they have met early in the morning, talked about how the wind is, what area they believe in today, what they shoot, where the pass shooters should be placed and where the dog should be released. I am the youngest in the team and have to walk more than everyone to get to my pass. 

 The first time I hunted and my middle shot hit the animal and fell to the ground, I thought to myself that the hunt was over. That day I realized that shooting and aiming is not the whole hunting process, and a good hunter is not always the one who shoots best. That day I found out that pressing the trigger and hitting the target is only ten percent of the entire hunting process. Most of the hunt always starts from that moment. You have to start slaughtering used. This part of the hunt is also a collective movement and all members of the group are in a way helping.

The most fun thing about hunting is knitting. After this, you bring your goodies. Just like other steps in hunting processes, this part is led by an experienced member of the hunting team. Meat is divided into two different parts. Fine meat that is knitted into fine pieces and grind the rest into minced meat.

سال هزار و دویست و سی پنج

میلادی بود که استفان اول بعد از سی و دو سال ملوانی تونسته بود که هشتاد کرون طلایی جمع کنه. با همون هشتاد کرون تونست این ششصد و هشتاد هکتار جنگل رو بخره. الان من که اینجا میبینی شانزدهمین نسل از استفان اولم و تا این لحظه میشه گفت که من استفان آخرم. از همون زمان بود که خانواده من به اینجا مهاجرت کردند و از این جنگل گذران زندگی کردند . از همون زمان استفان اول ما اینجا شکار کردیم. این قصه رو استفان آخر اول پاییز آغاز  هر فصل شکار برام تعریف میکنه. الان سالهاست که من همراهش میشم برای شکار کردن توی زمینهای استفان اول. از همین قصه کوتاه همیشه قصه شکار گوزن شمالی برای من شروع میشه. شکار سالیانه گوزن چیزی فراتر از یک شکار ساده، کشتن یک حیوون برای تامین چند کیلو گوشت و یا تنها لذت ریختن خونی. شکار گوزن سالهاست که جزوی جدا ناپذیر از فرهنگ مردمان ساکن در اسکاندیناوی است. رسمی به قدمت تاریخ زندگی کردن این مردم در این نقطه دور افتاده کره خاکی. برای بیشتر ساکنان این منطقه شکار گوزن شمالی امری مقدس است. امر مقدسی که هر سال برای فرا رسیدن، روز شماری میکنند. سالهاست که من هم همگام هستم با این قوم در اجرای این آیین چندین هزار ساله، شکار سلطان جنگلهای شمالگان.بیشتر از پنجاه سال است افرادی از این گروه در تاریکی شب دور هم جمع میشوند، در مه، تاریکی و سرما برای انجام این مراسم. بودن در کنار این افراد که خارج از تمام روزمرگی های جهان مدرن،چند روزی رو به رسم اجداد ماقبل تاریخ شون برای تهیه غذای زمستون تلاش میکنند جالب و سرشار از عجایب مختلف بوده برای من. شکار همچون تمام آیین های مقدس قدیمی امری است اجتماعی که توسط یکی از با تجربه ترین افراد گروه هدایت و کنترل میشه. درست به همان روش پارینه سنگی،تنها تفاوت در طول این سالها جایگزینی اسلحه آتشین با تیرکمان و سنگ است.

اولین باری که شکار کردم و تیرم به هدف خورد، شکار زانو زد روی زمین با خودم فکر کردم که تمام شد. سالهای سال از اون روز میگذره. اون روز تازه فهمیدم که تنها شلیک کردن و به هدف خوردن همه پروسه یک شکار نیست. یک شکارچی خوب همیشه اونی نیست که بهترین شلیک رو میکنه. اون روز فهمیدم که اون چکاندن ماشه و خوردن به هدف تنها ده درصد از کل پروسه شکاره. بزرگترین قسمت شکار تازه از اون لحظه شروع میشه اون لحظه که باید آدم شروع کنه به قصابی کردن و تمیز کردن تا به مرحله استفاده از ثمره کار برسه. این قسمت از شکار هم کاملا یک حرکت جمعی است و همه اعضای گروه به نوعی همراه و همگام هستند. سخت ترین مرحله اش همیشه بهترین مرحله است.اون لحظه ای که همه دور هم جمع میشوند برای قصابی کردن و آماده کردن گوشت برای تقسیم. مثل همیشه این قسمت از کار هم کاملا اجتماعی اجرا میشه و همه درش دخیل هستند که هم کار زودتر انجام بشه و هم یک روز دیگه در کنار هم بگذرونیم و خوش بگذره و دیدارها تازه بشه. تقسیم کردن کار هم مثل همه بخشهای دیگه این مراسم به عهده یکی از با تجربه ترین افراد تیم است. گوشت شکار بعد از تقسیم به دو قسمت چرخ کرده و تیکه کامل شده و بین تمام شکارچیان و صاحب های زمین تقسیم میشه. اینجا هم مثل تمام مراحل زندگی توی اسکاندیناوی همه برابرند و شانس برابر دارن. به همین خاطر هم مثل همیشه برای برداشتن سهم یک قرعه کشی کوچیک اتفاق میافته که همه شانس برابر داشته باشند