تنگنای
“همدلی” به معنای درک دنیای شخصی طرف مقابل است، به طوری که انگار دنیای خودتان میباشد. در روزهای ابتدایی کرونا بیشترین حس و حالی که بر من میگذشت ناظر بر همین کلمه و مفهومش بود. روزهایی که مشغول عکاسی از مادربزرگ بوده و قبل از مهاجرت اش به شماره افتاده بود. روزهایی که برای اولین بار تب سنج دیجیتالی را دیدیدم و کم کم این پدیده برایمان جدی شد. حوالی بهمن ۹۸ بود که کمکم زمزمههای شیوع کرونا برای ما جدی شد و جماعت زیادی از مردم تصمیم به همدلی و همیاری گرفته تا کمی از این ویروس غریبه را سهل کنند. البته تعدادی نیز غیب شدند و تا مدتها خبری از آنها نبود. کرونا آدمهایی را از من گرفت اما افراد بهتری را به من هدیه داد. دوران قرنطینه دوران انفصال و اتصال آدمها بود. ترس و وحشت حاکم بر جامعه، تهران را به شهر مردگان تبدیل کرده بود. شهری خلوت و ساکت که گیجی و عدم تعادل را در تک تک لحظه هایش حس میکردم. کرونا را میتوان اولین پدیده دوران حاضر دانست که به واسطه آن تمام جهان همسان شده و به وحدت رسیدند. ما فارغ از رنگ، نژاد، ملیت، جغرافیا و…. شب ها با فکر کردن به یک درد مشترک خوابیده و صبح ها با همان فکر بیدار میشدیم؛ فکر رهایی از کرونا و بازگشت به دوران نه چندان شاد قبلی. وقتی در چهره تمام مردم میل به بقا و زنده ماندن را میبینم و در مقابل عجز آنها در مقاطعی از مبارزه با کرونا، باز به همان انسان ارزشمند بودن میرسم. من اگر با کرونا بمیرم یا بمانم اهمیتی ندارد و ای کاش با ارزش افزودهای به جا مانده این جهان را ترک کنم.
کروناویروسها با نام علمی: Coronaviruses خانواده بزرگی از ویروسها و زیر مجموعهٔ کروناویریده هستند که از ویروس سرماخوردگی معمولی تا عامل بیماریهای شدیدتری همچون سارس، مرس و کووید ۱۹ را شامل میشود. کروناویروسها در دههٔ ۱۹۶۰ کشف شدند و مطالعه بر روی آنها بهطور مداوم تا اواسط دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت. این ویروس بهطور طبیعی در پستانداران و پرندگان شیوع پیدا میکند، با این حال تاکنون هفت کروناویروس منتقل شده به انسان، کشف شدهاست. آخرین نوع آنها، کروناویروس سندرم حاد تنفسی ۲ (SARS-CoV-2)، در دسامبر ۲۰۱۹ در شهر ووهان چین با همهگیری در انسان شیوع پیدا کرد. کرونا ویروس پس از مدت کوتاهی تمام جهان را درگیر کرد.
پدیدههای اجتماعی و همه گیر مثل کرونا که زندگی بخش زيادي از افراد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد، معمولا در برخوردهای اولیه، با رویکرد خبری و گزارش گونه عکاسی شده و با مرور زمان به لایههای عمیق تر و درونی آنها پرداخته میشود. من نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و مسیر عکاسی من از این بحران، همین روند را طی کرد. پروژه کرونا ماحصل ۷ماه عکاسی و زندگی در جوار آلوده ترین محیط های کرونایی بود. روزهایی که آدمهای زندگیام من را طرد یا ملامت میکردند؛ روزهای تنهایی من با خودم، که برایم ارزشمندترین گوهر وجودی کرونا بود. روزهایی که در کنار کادر درمان نفس میکشیدم، گویی در عین رنج و ملالی که روی سرم تلمبار میشد، مراتب رشد و زیست عمیقی را نیز تجربه میکردم و مدام از خود میپرسیدم: من چرا اینجا هستم؟
سبک زندگی و حتی دیالوگهای روزانه مان تعییر کرده بود. علاوه بر بحث بنزین، گرانی و سیاست صحبت از الکل و واکسن و تعداد مبتلایان هر روزه نیز به محافل ما اضافه شده بود و من همواره در حال مشاهده بودم. موضوع اولی که برای عکاسی شروع کردم، درمورد يكي از دوستان قديمي من است كه به سمت “مسئول ستاد مردمي كروناي منطقه ٢” منصوب شده بود. ستادی که تحت فرماندهی ستاد مردمی اصلی کرونا به بحث ضدعفونی میپرداختند و بعد ها شاخههای دیگری را به فعالیت هایشان اضافه کردند. علیرضا را بعد از یکی دو سال میدیدم و برایش خوشحال بودم. کرونا باعث شد کمی به خودم بیایم و فارغ از هرگونه تعصب و ایدئولوژی، خودِ واقعی افراد را ببینم و بپذیرم. خوشحال بودم چون میدیدم رفقایی که چندین سال شانه به شانه هم درس خواندیم، مدرسه رفتیم و فوتبال بازی کردیم الان هر کدام کسی شده اند برای خودشان و مسئولیتهای مهمی به گردنشان است. از دل ستاد کرونای منطقه ۲ دوستان دیگری در “موسسه خیریه مهر ثامن” در شهرک غرب تصمیم به فعالیت جدی در چند شاخه مرتبط با کرونا گرفتند و از من برای عکاسی و تصویربرداری دعوت کردند. “مهر ثامن” در سه حوزه تولید آبمیوه برای کادر درمان، ضدعفونی معابر و تولید ماسک فعالیت اش را شروع کرد.
در دوره اول عکاسی عمیقا هیجان محیط بر من تاثیر میگذاشت، حس و حال عکسهایم هیجانی و ناشی از نو بودن این موضوع بود. اما در ادامه مسیر هر چه جلوتر رفتم، توانستم پرداخت و درک عمیقتری نسبت به بازنمایی واقعهای که دروناش قرار گرفته بودم، داشته باشم. اینجا بود که داستان سوم به قصههاي من اضافه شد. داستان شيخي ٢٥ ساله و انعکاس کرونا و اثراتش در زندگی او. در این فصل تلاش من برای انعکاس وجوه مختلف و سبک زندگی او به عنوان یک روحانی فعال در عرصه های جهادی است. مدتی با این ۳محور عکاسی را ادامه دادم تا نوبت به بیمارستان امیراعلم و گروه رضای ایران رسید که عمده وقتم را با آنها گذراندم. بهترین جا برای گذراندن شب سال تحویل یا شب تولد ۲۷ سالگی ام بیمارستان بهارلو بود و بهترین رفقایم در آن دوران شیخ، پرستاران و بیماران کرونایی. آنجا دیگر ته خط بود و هیچکس نبود که به تو ترحم کند یا تو را برای خصلت خاصات بخواهد. از این رو عمیقترین لحظاتی را سپری کردم که حس نزدیکی به خود واقعیام را داشتم و خودم را با کمترین حجاب و نقاب توانستم ارائه کنم. اولين و شايد مهمترين هدف من از انتخاب و ثبت اين موضوع، وجه سندگونه (عكس به مثابه سند) و تاريخي اين عكسها است. الگوی من، اسناد تصويري-تاريخي عباس عطار، ديويد برنت و ديگر مجتهدين ساحت هنر بوده و به تأسی از آنها به این سمت و سو گرویده شدهام.
در دورانی که طعنههایی از اطرافیان شنیدم و دوستانی ارتباطشان را با من قطع کرده بودند، با خانواده نیز به چالش هایی خوردیم و تنها موردی که میدانستم و بلد بودم این بود: در بیمارستان حال من خوب است. در بین مریضهای کرونایی و کادر درمان (که به گفته محققان آلوده ترین قشر و محیط جامعه بودند) حال بهتری داشتم و کافی بود لحظهای در جمع آنها نباشم تا آواری از غم و اندوه روی سرم خراب شود. به زعم خودم کمکی به گروهی نکردهام و اساساً کاری بلد نبودم تا بخواهم انجام دهم. رفتم تا خودم کمی آرام بگیرم. تا بخشی از روحم را که با غبار و تاریکی احاطه شده بود را بزدایم. در دوران تنگنای ۹۸و۹۹ به وضوح حضور عکاسی در زندگیام را دیدم و خودم را همواره مدیون آن و جناب هنر میدانم. در این مدت روز و شب هایی را با چشم خود شاهد بودم كه يقيناً در آينده تكرار نخواهند شد مگر به واسطهی عکس و ماهیت رسانه عکاسی، تا دوباره بازخوانی یا مرور شوند. كرونا، يك سبك زندگي جديد و نوعی اندیشیدن مدرن در زنگی تمام مردم دنیا بود که آن روی دیگر زندگی را به خوبی نشان داد و دوران را به قبل و بعد خود تقسیم کرد.
شروین شیرکوبی