کتاب زخم کهنه، شاید میل به ثبت و روایت سالهای نوجوانی و جوانی حضورم در هیئات و دستجات عزاداری و سوگواری ائمه است. شاید تصاویریست که ظرف این 50 سال گذشته در ذهنم مانده و به گمانم پاک هم نشود. بدیهیه من اگر در ژوهانسبورگ، هلسینکی و یا هاوایی از مادر متولد میشدم، مناسک دیگری که حتما هم آنجا و برای مردمش محترمه در ذهنم شکل میگرفت و با آنها عجین میشدم. قدرت و شعور داوری ندارم که اینها بهترند یا آنها. چیزی که برایم امروز (در پنجاه و یک سالگی) مهمه اینه که مردمان هر اقلیمی، چقدر پایبند به شعارها و نیات و مقاصد معنوی شان هستند. آیا شعاری عمل میکنند؟ آیا باورهاشون دقیقا همان چیزیه که من می بینم در ظاهر؟ آیا این باورها کمکی به روند کیفیت زندگی فردی و جمعی شان کرده یا میکنه؟
اعتراف میکنم که نه جواب را میدونم و نه دنبالشم. من سوال کننده ام. کاری که میکنم تولید سواله. جواب رو هر کسی درون خودش خواهد یافت. برای من متولد شده در خاورمیانه، حسین بن علی فارغ از مناسبات دینی و امامت و … یک آزاد مرد و آزادیخواهه. او اگر امروز هم بود در جامعه من (با وضع فعلی) یک خارجی تلقی میشد و قطعا ذبح و غارت میشد. او که جرات کرد در برابر حاکم و رهبر مسلمانان وقت (ابن معاویه) خروج کنه و سر به دار بشه. ایمان دارم نتیجه مادی رو از قبل میدونست. قطعا سپاه کمتر از هزار نفرش در برابر لشگریان مسلح چند ده هزار نفره و قبراق یزید، حرفی برای گفتن نداشت. اما او میدونست و همچنان میدونه که زندگی و زیستن چیزی جز سعادتمندی پایدار (خدمت به خلق) نیست و این میسر نمیشه به جز صدق و پایمردی بر اون. فعلا تا این سن و در مواجهه با همه مدعیان صداقت و انسانیت در سرزمینها و ادیان مختلف، همینقدر فهمیدم. باز هم میگردم و باز هم کشف میکنم. خدا رو چه دیدی، شاید روزی باورمندی من به تحقق آزادگی، بیشتر از امروز شد که دوران رشد بنجل ها و چکمه بوسان و تبخیر حکمت و شعور است به تحقیق.
این کتاب، بهانه ای بود تا با همین مقدار توان من، نام و یاد آزادمرد شهید این خانواده و شهر و همچنین سعی دلسوختگان و خدمتگذاران فرهنگ آزادگی عاشورا در این هیئت به یادگار بماند برای نسلهای بعد.