نه آقا جان نیستم من!
بعضی از افراد که میگن زندگی رو باید جدی گرفت و باید تا سر حد به مسائلی پرداخت که آینده ما را تضمین میکند و حالت را خوب میکند پس لحظه را دریاب و سخت تلاش کن و سفر و تفریح و دورهم جمع شدن آدما رو فراموش کن و در خلوت فقط به خودت و کارت بپرداز، با این عبارتها موافق نیستم من. نظرم کاملا برخلاف اینه. کاری را که دوست داری در لحظه انجام بدی انجام بده و آن هم با بهترین کیفیت و اگر میدانی حالت خوب میشود و نسبت به آن آگاه هستی دیگر حرف هایی رو که تو سرت فرو کردن و به تو حس عذاب وجدان میده رو فراموش کن مثل اینکه حقیقت زندگی را فراموش کردیم. مگر زندگی چیست و برای چی داریم زندگی میکنیم؟ آقا جان معنی حال خوب چیه؟ خیلیها هستن که گردش و سفر و طبیعت و خوش گذرونی و همنشینی با آدمها رو از ما نهی میکنن که بریم سخت کار کنیم که تبدیل به یکی از رباتهایی بشیم که خودشان هم در همان کارخانه ربات سازی مشغول هستن….. حال خوب من اینه؟! اعتقاد من اینه که انسان از یک طبیعت “حقیقی” و “ذاتی” برخورداره و باید به اونها رسیدگی کنه مخصوصن در این زمانی که شهر و کارخانه جات و ایدئولوژی نظامهای بالای سر دائم بر ما سلطهگری میکنند. گرچه خودم هم قبول ندارم در امری افراط شود و یا در انجام کار غیرجدی هم کیفیت را فراموش کنیم! اما برای من طبیعتگردی و رفتن به سفر و همنشینی با آدمهایی که حالت را خوب میکنند جز جدیترین و اساسیترین کارها در زندگی محسوب میشود.
یکی از نیازهایی که هممون داریم اینه که با درد و رنج کمتر و لذت و نزدیکی بیشتر با طبیعت ارتباط برقرار کنیم؛ در واقع ما نیاز داریم که زندگیمونو تا حدی که امکان داره با رنج کمتر در محیط طبیعت بگذرونیم و از این ارتباط لذت بیشتری ببریم. نیاز مهمی که به اون باید توجه کنیم و حواسمون باشه اینه که باید استعداد لذت بردن رو توی خودمون شکوفا کنیم. لذت بردن هم امریه که نیاز به آموزش و تمرین داره و نباید فکر کنیم که توی زندگی هر چه تعداد اشیاء لذتبخش بیشتر بشه زندگی ما هم عموماً خوشتر خواهد شد. بیشتر توجه کنیم بجای اینکه به تعداد چیزهای لذتبخش در زندگی بیافزاییم باید راه لذت بردن از چیزها را بیاموزیم و بهترین آن، چیزی است که ذات ما به آن تعلق دارد.