Plates

My mom’s constant obsession with keeping some houseware was always weird to me in that when I looked at those dishes, they didn’t seem that priceless. There were many other things in the house that were more expensive than those ones, but they were never ttentive as well. A few at them are colorful plates that there isn’t ever a pair of them, just one of a series! Well, what can be done with a single plate that has left of a series? All I have seen my mom does once in a while is that she takes them out of the cabinet and cleans them up, takes a moment to look at them and puts them back in. I remember when we were moving to our new house, among all that stuff, mom was constanlly telling us to keep the plates and shaid “they are the only things that have been left of my fathers’s house.” Yes, the only thing that connected Mom to the sweet post were the plates. The existence of some devices are as same as a connector to a lovely post which you wouldn’t like to forget. You would like them to be always in front of you to remember where you are from.

دقت و وسواس همیشگی مامانم در نگهداری بعضی از ظروف خونه همیشه واسم عجیب بود. آخه وقتی به اون ظرفا نگاه میکردم اونقدرا قیمتی به نظر نمیومدن. خیلی چیزای دیگه تو خونه بوده و هست که قیمتشون از اون ظرفا بیشتر بوده ولی هیچوقت حساسیتی یا توجهی بهشون نبوده. چند نمونه از اونها، بشقاب‌های رنگارنگی هستن که هیچکدوم هم حتی به یک جفت نمیرسن، یعنی از هر کدوم فقط یه دونه! خب از سری بشقابی که فقط یه دونه باقی مونده چه استفادهای مگه میشه کرد؟ تنها کاری که میدیدم مامان هر چندوقت یکبار انجام میده اینه که از کابینت خونه درشون میاره و تمیزشون میکنه، چند لحظه نگاشون میکنه و باز میذاره سرجاشون. یادمه وقتی داشتیم به خونه جدیدمون اسباب کشی میکردیم میون اون همه وسایل و خرت و پرت، مامان مرتبا میگفت” حواستون به بشقاب‌ها باشه، تنها چیزی که از خونه پدری مونده همیناست.”

بله! تنها چیزی که مامان رو به گذشته شیرین وصل میکرد همون بشقاب‌ها بودن. وجود بعضی از وسایل‌ها مثل یه رابط به گذشته دوست داشتنی هست که نمیخوای فراموشش کنی. میخوای همیشه جلو چشمت باشه تا یادت بیاره از کجایی.