Mashhad

بابا رو همیشه تو فامیل به شوخ‌طبعی میشناسن‌اش. البته اون هم مثل هر آدمی یه وقتایی عصبانی می‌شه، اون وقته که دیگه اصلا نمیشه اذیتش کرد و سربه سرش گذاشت. یه آدمی که خیلی اهل بیرون رفتن و گشت‌و‌گذار نیست، ولی به همون اندازه اهل کارهای داخل و بیرون از خونه‌ست. من ریسک‌کردن رو از بابا یاد گرفتم. هرچند خیلی وقت‌ها با شک روبرو شده، اما به خودش و به ما ثابت کرده که با هر شرایطی و مشقتی، می‌شه هدف داشت و زندگی رو با سربلندی ادامه داد. یه راننده‌ی بازنشسته، که یه مغازه کوچک برای خودش ردیف کرده و صبح‌ها و عصرهاشو اونجا می‌گذرونه. بابا به من تلفن کرد، گفت قراره یه سفر کاری بره مشهد. انگار می‌دونست دوس دارم این سَفرِش رو عکاسی کنم. به سرعت بلیط اتوبوس، قطار، و پروازِ رفت و برگشت‌مون رو اوکی کردم و آماده سفر شدیم. همش داشتم به این فکر می‌کردم که چجوری می‌تونم این سفر رو عکاسی کنم. این اولین سفرِ دو نفره‌ی من و بابا بود. یه سفر 1650 کیلومتری از بوشهر به مشهد. توی این سفرِ دو روزه همون چیزهای همیشگی رو از بابا دیدم و شنیدم. لبخندهای همیشگی، سیگار کشیدن‌ها، شب بیداری و حرف‌های محبت‌آمیز.

اضافه کنم این اولین عکاسیِ جدیِ من از بابا تحت یک پروژه بلندمدت خواهد بود.

بهار 1398 – عقیل فرهی

In my family, everyone knows my dad as a humorous person but of course he would get mad like any other person and that’s when you have no choice but to leave him alone. He’s the kind of guy who doesn’t enjoy hanging out a lot rather love’s to keep himself busy in and outside of house. I learned to take risks from my father because his the risk-taker of my family and although he’d often faced failure, he has proved to us and himself that you can have a goal and continue living life with dignity in every situation and in every difficulty. He’s a retired driver who owns a small store and spend his mornings and afternoons there. My dad called me saying he’ll have a business trip to Mashhad as if he knew I like to take photos of it. I bought bus, train and two way airplane tickets and got ready for the trip. I kept thing about how am I supposed to take photos of this trip. 

This is the first father and son travel with my father, a 1650 kilometer trip from Bushehr to Mashhad and in this two-day trip I saw and heard the same old things from my father. The same smile, he’s habit of smoking, staying up all night and all the nice things he says. I have to add that this would be the first time I take a serious long term collection of photos from my father.