من عاشق تاریخ هستم، موزه رفتن جزو بهترین تفریحات من به حساب میاد. وقتی در مورد دوران طاعون و مرگ سیاه در کتابهای تاریخ میخوندم، یک جوری دنیا رو ترسیم میکردند که اصلا برای من قابل فهم نبود. مورخان چیزهای زیادی دیده بود از اون دوران سیاه. هیچ وقت با خودم هم فکر نمیکردم یک روز بیاد که نه تنها من بلکه همه دنیای هفت میلیاردی هم تجربه اون روزهای تاریخ رو دوباره در قرن بیستم و یکم ، قرن تکنولوژیهای نوین و دنیای طب مدرن داشته باشند. اما انگاری با اومدن کرونا و همه گیر شدنش ما هم هر کدوممون از کوچیک و بزرگ بخشی از تاریخ شدیم. بخشی که حتی با گذشت قرنها هم کسی فراموش نخواهد کردمون. درست عین سالهای طاعون سیاه. سال دو هزار و بیست سالی پر بود از تجربه های تازه، از دورکاری، تست، قرنطینه و تنهاییهای بیپایان کرونایی. سالی سراسر استرس گرفتن و نگرفتن و تستهای هر از گاهی و نگرانی از انتقال ویروس به دوستان و آشنایان. کرونا با همه پلیدی که داشت یک چیز رو خوب به من فهماند که دنیا سخت ناپایدار و ما سخت موجودات ضعیفی در برابر مادر طبیعت هستیم.